12 دی ماه و تولد مامانی
پریماه عزیزم، نیمه شبه و تو آروم خوابیدی. می نویسم از امشب که بهترین جشن تولد زندگیم رو با حضور لطیف تو تجربه کردم. دختر عزیزم با تمام پستی و بلندی هایی که تو زندگی دارم با تو سرشارِ خوشبختی ام. به تولدهای پیش از تو که فکر می کنم چیزی ندارند که بازگو کنم، همه چیز از تو شروع شد، زندگی و خوشبختی و عشق دختر نازم، امشب، مامان جون یه بلوز خوشگل به من کادو داد و بابایی برام یه دسته گل خوش آب و رنگ، یه کارت هدیه و یه کیک بامزه خریده بود. پیش خودمون بمونه ها ولی بابایی خیلی خوش سلیقه است چون کیکی که خریده بود به خاطر تولد من که تو زمستونه شکل یه کنده درخت بود که روش برف باریده این هم یه عکس دیگه از خوشبو ترین گلی که تو زندگیم هدیه گرف...