شش ماهگی پر هیاهو
پریماه خانوم
ماشاالله تو این ماه ششم زندگیتون خیلی شیطون شدی مامان. یعنی یکی دو هفته است انگار یه شارژ شگفت انگیز شدی برای خودت ، توی دو تا محور دَورانی و برگردانی چرخ می زنی! یهو می زنی زیر آواز، نیست شش دنگ صدا هم داری به یه جایی تو خونه خیره نگاه می کنی و برای خودت زمزمه می کنی؛ همچین تو حس میری که صدات هم می کنم برنمی گردی نگام کنی!
صداتو ضبط کردم، هر وقت پخش می کنم فکر می کنی یه نی نی دیگه هم تو خونه است، شروع می کنی به جواب دادن.
یه صبح دل انگیز با یه دختر خندون و شاد
راستی تقریبا یک ماه پیش یه فیلم از شوخی های خودم و خنده های تو ضبط کردم و هر وقت اون فیلم رو میذارم، می خندی. انقدر باهوشی که وقتی گوشی رو روشن می کنم و می خوام فیلم رو برات پخش کنم با دیدن صفحه لود شدن تصویر روی گوشی ام؛ سریع می فهمی کدوم فیلمه شروع می کنی به خندیدن، عاشق اینم که وقتی داری شیر می خوری و این فیلمه رو می بینی یه وری می خندی که یه موقع از شیر خوردن و فیلم دیدن جا نمونی
یه وقتایی می برمت روبروی آینه و صورت نرم و لطیفت رو می چسبونم به صورتم و به تصویر همدیگه نگاه می کنیم و با هم می خندیم. حس خوبی بهم میده دیدن خنده هات از تماشای صورت خودت و من.
یه مورد دیگه این که وقتی خونه ساکته و بابا از سر کار میاد، همین که بابایی کلید می اندازه در رو باز کنه، شما متوجه میشی و ذوق می کنی که بابایی اومد.
راستی امسال یه خونه تکونی خیلی سخت رو با بودن تو تجربه کردم، عملا من یکی فقط تونستم از تو نگهداری کنم و بابایی به تنهایی خونه رو تکوند
امروز هم چه برفی باریده دخترم. بردمت کنار پنجره بالکن تا برف رو تماشا کنی.
پینوشت: از زیاده گویی اصلا خوشم نمیاد؛ این بار چون یه کم دیر نوشتم اینطوری شد شرمنده خانومی