پریماه آرزومندیپریماه آرزومندی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

پریماه آرزومندی

نوروز 92

1392/1/22 16:24
نویسنده : سمانه
330 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

اولین نوروز و بهارت مبارک ماچ


دخمل خوشتیپم در لحظه تحویل سال 92
در شش ماهگیِ تمام چشمک

این پیراهن خوشگل رو مامانم برای شما عیدی خریده بود
خیلی هم بهت میاد عزیزم
دستش درد نکنه لبخند

----------------------------------

عکس پریماهم در اولین مسافرتش
روز دوم فروردین سفر به قم برای دیدار اقوام پدر و شرکت در جشن عروسی


یعنی دختر به این خوش سفری هیشکی نداره ماچ
حتی یه ذره هم اذیتم نکردی خوشگلم
کل راه هم بغل مامان جون بودی

---------------------------------

پریماهم در عروسی


اینجا هنوز ارکستر شروع به کار نکرده بود...

ولی وقتی شروع شد یهو ترسیدی و منم مجبور شدم با بابایی شما رو بیرون تالار تو ماشین نگه داریم...

آخرش هم یه کمی سرما خوردیافسوس

--------------------------------------

روز دوازدهم فروردین در پارک چیتگر به همراه علیرضای عمه جون

یعنی دختر به این خوش پیک نیکی هیشکی نداره چشمک

------------------------------

این عکس هم برای 20 فروردینه
یه هفته است یاد گرفتی با زبونت سق می زنی چه صدای نازی هم داره قربونت برمقلب

عزیزم... داری آروم آروم بزرگ میشی. غذای کمکی رو برات شروع کردم... از فرنی خوشت نمیاد اما حریره بادام و سوپ رو دوست داری... آب رو می نوشی تا جایی که هم خودت سیراب می شی هم لباسهات!
واکسن شش ماهگی ات هم مثل واکسن های قبلی اصلا اذیتت نکرد خدا رو شکر...
اما کندی رشد پیدا کردی اون هم به خاطر اینه که غذای کمکی رو دیر شروع کردم... شرمنده ام عزیزم... کوتاهی کردم...
یه درد دل کوتاه هم تو ادامه مطلبه...

پریماه جونم، دیگه هیچی مثل قدیما نیست دخترم! بچه که بودیم آخرهای اسفندماه امتحانات ثلث دوم رو می دادیم و همزمان به مامان جون تو خونه تکونی کمک می کردیم . چه فرشهایی که نمی شستیم و چه آب بازی هایی که نمی کردیم! یادش به خیر! خونه ها حیاط داشت و دلهای مردم صفا!
چهارشنبه سوری که می رسید از ظهر روز سه شنبه دل تو دلمون نبود که غروب بشه و همه ی بچه ها بیان تو کوچه و خیابون و آتیش روشن کنن و از روش بپرَن!
اما چندین ساله که چهارشنبه سوری هامون تبدیل شده به یه جنگ تمام عیار! با توپ و نارنجک و صداهای عجیب و غریبی که دیگه سر در نمیاریم از چی در میاد!
 از نوروز بگم که اون هم مثل قدیما نیست. لحظه تحویل سال انگار برامون مهمترین لحظه زندگی بود، که خونه تمیز تمیز باشه و لباسهای نو تنمون کنیم و همه کنار هم باشیم! در اولین فرصت هم می رفتیم خونه بزرگ فامیل و عیدی می گرفتیم. در طول نوروز هم پیک شادی هامون رو حل می کردیم و رنگ آمیزی! تازه کاردستی هاشم درست می کردیم. کاش یکیشو داشتم که بزرگ شدی نشونت می دادم

 

پریماه جونم، سال 91 برامون خیلی سخت گذشت اتفاقهای ناخوشایند زیادی رو تجربه کردیم. حتما حکمتی داشتن که فقط خدا می دونه .تنها اتفاق زیباش تولد تو بود عزیزم قلب. امیدم به امساله که انشالله بعد از اون همه سختی، آسونی و آسایش بیاد. انشالله...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

فاطمه دوست مامان سمانه
23 فروردین 92 11:37
سلام .الهی چقده نازشده ماشااله


ان شااله به حق علی زیرسایه پدرمادرش سالی پرازسلامتی و برکت وپرازخبرای خوب و خوش درانتظارش باشه.

انشالله برای شما هم سال خوبی باشه خاله جون
الهام
23 فروردین 92 15:36
سلام عزيييييزم
واي ماشالا چقد تو اين يه ماهه بزرگ شده!!
خيلي دلم براتون تنگ شده بود...
سمانه جون خود خوبي؟عروسم خوبه؟
خيلي خوشحالم دوباره اومدين

مرسی الهام جون ما هم خوبیم. خدا رو شکر
الهام
23 فروردین 92 17:18
آره عزيزم
كاملا باهات موافقم
ديگه هيچي مثل قبل نيست ،شايد ديگه آدما آدماي قبلي نيستند!!
منم خيلي دلم گرفته...
چرا امسال براتون سخت گذشت؟؟البته اگه فضولي نباشه...

سخت برای یه لحظه اشه. پدرم ورشکست شد و خونه و ماشینش پای بدهی رفت... همزمان من پریماهو حامله بودم و شوهرم تصادف کرد با پای شکسته سه ماه تو خونه بود...
یه آتیش به تمام معنا بود سال 91
دعا کن امسال سال خوبی برامون باشه عزیزم
الهه مامان پرنیان
24 فروردین 92 11:45
سلامممممممممم
پریماه خانوم ماشاله چه تل بش میاد ها
چه خوب شد عکس جدید گذاشتی
انشاله سال بسیار قشنگی پیش روی خانواده پریماه خانوم باشه

سلام. مرسی برای شما هم
الهام
24 فروردین 92 21:00
سلام سمانه جون
عزيزم انشاالله امسال سال خوبي براي خودت و خانوادهات باشه...
اينا همش امتحاناي الهيه مهم اينه كه از توش سربلند بياين بيرون،كه حتما اومدين...

والا هنوز تو آتیشیم... آدم اینطور وقتا از هیچ کس جز خدا انتظار کمک نداره تنها انتظارش از اقوام و اطرافیان یه همدردی ساده است که اون هم از آدم دریغ که می کنن هیچی، طعنه و کنایه هم می زنن. اینه که حال آدم رو بد می کنه... مگرنه امتحان الهی رو هرچه سخت هم باشه میشه تحمل کرد...
الهه مامان پرنیان
28 فروردین 92 12:18
راستی یه سری غذای کمکی دارم فایلشو تو لب تاب دایی چندباره گفتم پرینت بگیره برات حتما اولین فرصت میفرستم برات

مرسی
الهام
28 فروردین 92 16:09
عزيزم همه همين جورن
تا وقتي وضع و كار و بارت خوبه دور و برت هستن!!
خدا نكنه اينا رو نداشته باشي...
به واقع آدمو به خاطر خودش دوس ندارن به خاطر موقعيتش دوسش دارن پس طبيعيه كه وقتي تو اون موقعيت نباشي...؟!؟!چي ميشه!!
كاش ما از اون دسته آدما نباشيم

درسته کاش ما اینطوری نباشیم اگه برای کسی گرفتاری پیش اومد مواظب لغت به لغت حرفامون باشیم که تو این روزهای سخت حتی گاهی بعضی دلداری ها از نیش و کنایه هم برای آدم گرونتر تموم میشه.