پریماه آرزومندیپریماه آرزومندی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

پریماه آرزومندی

سرماخوردگی

دختریِ گلم، دو روزه که سرما خورده. مدام سرفه می کنه و صداش گرفته. چند روز پیش که بابایی سرما خورده بود از ترس این ویروسها، من و پریماه پناه بردیم به خونه مامان جون. اما وقتی بعد از دو روز برگشتیم خونه خودمون، ویروسها کار خودشون رو کردن و پریماه من رو مریض کردن. دکترش هم براش شربت دیفن هیدرامین و سوسپانسیون آزیروسین تجویز کرد که از این دومی اصلا خوشش نمیاد. کسل بی حوصله نبینم غمت رو عشقم خواب راحت بعد از مصرف داروها، که یه کمی خواب آور بودن   ...
5 آذر 1392

کیک توت فرنگی و هدیه غنچه های شهر

دیروز غروب که پریماه خوشگلم رفته بود خونه مامانی و بابایی بابا حمیدرضا، پسرعمه اش علیرضا، به همراه دایی حمیدرضا رفت و برای پریماه یه کیک تولد توت فرنگی خرید. البته تولد الکی ملکی  پیشنهاد علیرضا بود. دستش درد نکنه   چقدر تازه و خوشمزه بود  تازگی ها وقتی به پشت می خوابه به دستهاش خیره میشه و بعد میذاره تو دهنش. به نظرم خوشمزه باید باشه   نوش جون  لبخند خوشگل علیرضا و ژست اون وروجک رو نگاه تو رو خدا در ضمن وقتی ظهر رسیدیم اونجا، مامان جون یه کادوی خوشگل که هدیه طرح غنچه های شهر بود رو به شما داد که شامل اینها بود: یه کتابچه کامل راهنمای نگهداری از نوزاد تا کودک 4 ساله + آلبوم برای ثبت...
5 آذر 1392

سرگرمی های دو - سه ماهگی

دختر نازم، چند روزه که دوست داره بذارمش تو تخت گهواره ایش و همراه با شنیدن موزیک، به چرخش فیلهاش نگاه کنه. گه گاه هم بخنده و دل من رو ببره . جالبه که یه فیل رو که از روبروش رد میشه تا آخرش دنبال می کنه بعد میره سراغ فیل بعدی. اگه همه چیش ok باشه تقریبا یه ربع با فیلهاش سرگرم میشه. الان هم داره فیل سبزه رو دنبال می کنه این دو تا عروسک تولوییش رو هم خیلی دوست داره مخصوصا اون نی نیه رو   قابل توجه اون دو تا خاله ای که وقتی مامان جون، اینها رو خریده بود می گفتن آخه مگه بچه می تونه با اینا بازی کنه؟ این اسباب بازیش یعنی کلبه ی موسیقی رو هم خیلی دوست داره مخصوصا وقتی نورهای ستون کلبه خاموش و روشن میشه  پی نوشت...
5 آذر 1392

فرشته من خوابیده

پریماه عزیزم، این روزها من و بابا حمیدرضا سه روش برای خوابوندن شما اجرا می کنیم. یا دوست داری مامانی روی پاهاش آروم آروم تکون بده مثل یه گهواره شما رو بخوابونه، یا وقتی داری شیر می خوری تو بغلم بخوابی یا اینکه بری بغل بابایی و سرت رو آروم بذاری رو شونه اش و با شنیدن صدای جغجغه کوچولوت بخوابی. قربون اون پا رو پا انداختن و اون دست زیر سر گذاشتنت برم  مگه داری چی خواب می بینی اینجوری اخم کردی عشقم   ...
5 آذر 1392

حمام کردن

دختری نازم، از همون اولِ اول عاشق حمام کردن بودی. معلومه دختر تر و تمیزی قراره بشی. وقتی مامان جون میبرتت حموم، از دیوار صدا در میاد از تو در نمیاد. وقتی هم که میای بیرون اگه گرسنه ات نباشه  برای پوشوندن لباسهات خیلی حوصله می کنی و مامان رو اذیت نمی کنی. امروز هم یکی از همون روزهای خوب بود. این هم تصویر دختر گلم که تمیز و ناز شده گل  در اومد از حموم، سنبل در اومد از حموم ...
5 آذر 1392

مهمان نازنین ما پرنیان

پریماه خوشگلم، یکی از دلایلی که الان تو پیش ما هستی، این دختر خانوم خوشگل و نازه! پرنیان پالاش دختر دایی مامان سمانه. دو سال و نیم پیش خدای مهربون، این دختر ناز رو به خانواده ما هدیه داد. هیچ می دونی مامان سمانه اولین نوه و پرنیان خانوم آخرین نوه خانواده ی پالاشه خلاصه اینکه من و بابا حمیدرضا انقدر از شیرین کاری ها و زبون ریختنای پرنیان، خوشمون اومده بود که تصمیم گرفتیم اگه خدا خواست یه نی نی ناز به دنیا بیاریم. که خدا رو هزار بار شکر می کنم که یه دختر صحیح و سالم به ما داد. حالا هر روز که میگذره من و بابا منتظریم که کارهای جدیدی از شما ببینیم. پرنیان به همراه مامان و باباش تو 20 روزگی، برای شما یه کیک تولد خوشگل خریدن و اومدن دی...
5 آذر 1392