پریماه آرزومندیپریماه آرزومندی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

پریماه آرزومندی

کیک توت فرنگی و هدیه غنچه های شهر

1392/9/5 0:44
نویسنده : سمانه
963 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز غروب که پریماه خوشگلم رفته بود خونه مامانی و بابایی بابا حمیدرضا، پسرعمه اش علیرضا، به همراه دایی حمیدرضا رفت و برای پریماه یه کیک تولد توت فرنگی خرید. البته تولد الکی ملکی زبان پیشنهاد علیرضا بود. دستش درد نکنه لبخند چقدر تازه و خوشمزه بود هورا

تازگی ها وقتی به پشت می خوابه به دستهاش خیره میشه و بعد میذاره تو دهنش. به نظرم خوشمزه باید باشه قلب نوش جون ماچ

لبخند خوشگل علیرضا و ژست اون وروجک رو نگاه تو رو خدااز خود راضی

پریماه و علیرضا

در ضمن وقتی ظهر رسیدیم اونجا، مامان جون یه کادوی خوشگل که هدیه طرح غنچه های شهر بود رو به شما داد که شامل اینها بود:
یه کتابچه کامل راهنمای نگهداری از نوزاد تا کودک 4 ساله + آلبوم برای ثبت عکسها، خاطره ها، هدیه ها و روند رشد کودک + یه دفترچه پس انداز بانک شهر + یه بروشور معرفی طرح غنچه های شهر که توش نوشته این بسته های هدیه ان شاالله ادامه داره خیال باطل 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان طهورا عسلی
25 آذر 91 21:19
این علیرضای خودمونه ؟؟؟؟؟؟؟؟
پسر داییت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نه بابا. پسر عمه پریماهه. پسر خواهر حمیدرضا.
الهه مامان پرنیان
27 آذر 91 10:43
سلامتیه همه دخترا
اولین روز بعد از عروسی زن و شوهـر توافـق کردن که در را به روی هیچکــس باز نکنن...!
ابتدا پــــدر و مــادر پســـر آمـدن...
زن و شـوهر نگاهی به همدیگــر انداختن ...
اما چون از قبـل توافـــق کرده بودن هیچکـــــدام در را باز نکــردن...ساعتـی بعـــد پــدر و مـادر دختــر آمــدن...زن و شـوهر نگاهی به همدیگـر انداختن و اشـک در چشمـان زن جمع شد...و در این حال گفت نمیتـــونم ببینم که پــدر و مـادرم پشت در باشند و در را روشـون بـاز نــکنم...شوهـر چیزی نگفت و در را برویشـان گشود...اما این موضـوع را پیـش خـودش نگـه داشت...سـالها گـذشت و خـداوند به آنها چهار پسـر داد...پنجمیـن فرزنـدشان دختـر بود...برای تولـد این فرزنـد پــدر بسیار شـادی کرد و چنـد گوسفند را سر بریـد و میهمانی مفصلی داد...
مــردم متعجبـانه از او پرسیدنــد علـت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست...؟!
مـرد بسادگی جواب داد: چون این همـون کسیـه که در را برویـم باز میکنه...!


خیلی زیبا بود. دلم بدجوری لرزید. ممنونم از خدایی که من و شما رو از چنین موهبتی محروم نکرد. خدا رو هزار بار شکر
خاله نگار
2 دی 91 22:06
این عکسه از بالا سومی رو میگم میخوام بخورمش جیگملموووو دوست داشتنی ترین خواهر زاده تو دنیا