14 ماهگی و کارهای جدید
عزیز دلم
سه هفته ای هست که راه رفتن رو تجربه کردی و این روزها کارت شده چرخ زدن و پرسه زدن دور تا دور خونه! هر روز هم سرعت راه رفتنت بیشتر و بیشتر میشه!!! هنگام قدم زدن زیر لب یه چیزایی برای خودت زمزمه می کنی. کاری که این روزها خیلی دوست داری اینه که هرچی سر راهت روی زمین باشه روی زانوهات می شینی و برش می داری و دوباره بلند میشی. این موضوع تا وقتی فقط دو تا وسیله رو زمین باشه خوبه اما اگه جفت دستات پر شده باشه و بخوای سومی رو برداری... یه مشکلی پیش میاد... می خوای سومی رو برداری یکی از دستات رو ناخودآگاه خالی می کنی وقتی بلند میشی می بینی ای دل غافل قبلی که رو زمینه... اون موقع است که یه کم حرص می خوری... وضعیت خنده داریه ...
عاشق توپ بازی هستی تا میگم پریماه! توپ! می ری سراغش و با پای راست یه ضربه آروم بهش می زنی و من تشویقت می کنم تو هم کلی کیف می کنی.
چند روزی بود که برای غذا خوردن اذیتم می کردی هرچی بهت می دادم با انگشتات از دهانت در می آوردی و می انداختی زمین تا اینکه امروز یه قاشق سیلیکونی دادم دستت و آروم غذا رو ریختم توش و چون خودت گذاشتی دهانت لذتش هم بردی و غذا رو تا آخر خوردی
تو کارهای خونه کمکم می کنی تا ببینی دستمال دستمه می خوای از دستم بگیری و خودت میز و تمیز کنی
یا وقتی دارم لباسها رو پهن میکنم دونه دونه از سبد در می آری می دی به من
خیلی مهربونی عزیزم، مامان جون، بابا، خاله ... هر کسی هرچی به تو میده تا نوش جان کنی اول میاری به من تعارف میکنی.
چند روز پیش مریض بودم و همش می خوابیدم مامان جون به تو لیمو شیرین داد اومدی پتو رو از رو سرم کشیدی کنار و لیموشیرین و گذاشتی رو صورتم
دنیا رو بهم دادن مهربون من
این روزها خیلی شیرین شدی
یه وقت دیدی خوردمت ها
کاش یه دوربین و فیلم مخصوصی بود که همه این لحظه ها رو ثبت می کرد حیفه به خدا دلم تنگ میشه برای این روزهای تو...
این پیراهن خوشگل هم مامان جون آرزومندی برات بافته دستش درد نکنه مدل و رنگ و همه چیش تکه عین خودت