پریماه آرزومندیپریماه آرزومندی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

پریماه آرزومندی

نامه دوم - شیرین ترین لبخند تو

1391/10/15 5:59
نویسنده : سمانه
335 بازدید
اشتراک گذاری

دختر عزیزم داره اذان صبح از مسجد پخش می شه و دوست دارم الان که به لطف شیرخوردن شما از خواب بیدار شدم، از چند روز پیش بنویسم، از شب تولدم که خسته از خونه مادرجون و باباجون برگشتیم خونه و وقتی روبروی تلویزیون داشتم دراز کشیده به شما از سمت قلبم شیر می دادم و تمام حواسم به تلویزیون بود. یه لحظه احساس کردم که دیگه شیر نمی خوری و فکر کردم خوابت برده. به صورتت نگاه کردم و دیدم از شیر خوردن دست کشیدی و داری به صورت من نگاه می کنی و لبخند میزنی، چشمای خوشگلت هم برق می زد. این لحظه انقدر شیرین بود که می خواستم از شادی فریاد بزنم اما تصمیم گرفتم من هم به صورت خوشگل تو یه لبخند بزنم. بعد شروع کردی به خندیدن و من هم خندیدم. از خنده ی من انگار که راضی شده باشی دوباره شروع کردی به شیر خوردن. خیلی دلم می خواست یه عکس از این لبخند شیرینت داشتم و اینجا برات یادگاری می گذاشتم...
اما یه جایی ته قلبم ثبتش کردم و برای همیشه پیشم می مونه. دوسِت دارم شیرینم ماچ
حالا اذان تموم شده و به شکرانه این لحظه های شیرینی که با تو دارم به نماز در مقابل خدایی می ایستم که با خلقت تو دوباره و دوباره و هرباره بهتر می شنماسمش لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

خاله نگار
17 دی 91 18:32
به به چه بلا شده چه کارا کم مونده دیگه دیالوگم بگه
الهه مامان پرنیان
19 دی 91 14:36
ای جانم انشاله که همیشه شاد باشه
یه بار من تو این لحظه به پرنیان گفتم خداکنه همیشه بادیدن من لبخند بزنی مامان خداکنه همیشه ازدیدن همدیگه شاد باشیم
راستی خیلی مراقب پریماه باش پرنیان 5روزه از این ویروس جدید لعنتی گرفته و تب داره باورت نمیشه چقدر لاغر شده دعا کن برای دخترم دارم دق میکنم از بی حالیش

الهی فداش شم. حتما براش دعا می کنم . از بس این هوای لعنتی کثیفه و هر چی میکروب و ویروسه پخش می کنه. بچه که بودیم چقدر زمستون رو دوست داشتیم اما الان اسم سرما و زمستون میاد آدم فقط یاد آلودگی هوا می افته!!
از طرف من ببوسینش قربونش برم کاش می تونستم بیام عیادتش

الهه مامان پرنیان
19 دی 91 14:53
ممنون مامان پریماه سعی کن اصلا نیاریش بیرون بخدا من الان سه چهارروزه که سرکارنرفتم گفتم تا تبش قطع نشه نمیرم مگه ادم دلش طاقت میاره بچه تبدارش رو بذاره و بره دیشب که از شدت تب بچم فقط رو دست من خوابیده اصلا جدا نمیشه الان هم یه ذره خوابید گفتم بیام یه سر به وبلاگ پریماه بزنم دوباره میخوام ببرمش دکتر تو این پنج روز این سومین باره میبرمش ببوس پریماه عزیزمونو